در زمانهای دور دو دختر ...
وقتی ملیحه از خواب بیدار ...
ساعت شش صبح فروردین ...
پسری به نام امیر داستان ...
در دهكدهی شیرا، واقع ...
مادربزرگ با ناراحتی ...
در زمانهای دور حاكم ...
دایان، نان شیرمالی برداشت ...
داستان را نوجوانی به ...
در سال 1860 دیوید 12ساله، ...
راوی داستان را اینطور ...
مصطفی اینطور روایت ...
روای داستان اینگونه ...
برف همه جای دهكده «اورتلی» ...
در داستان هاورن و باغبان ...
در داستان سفر نقاش می ...
«پرندگان هم رفتند» داستانی ...
آیلار در حالی كه مشغول ...
جزیره ی اسب ها نوشته ...
ماجرا را پسری به نام ...
ماجرا از زبان مهین روایت ...
حسین ماجرا را اینگونه ...
یك دانشآموز ماجرا را ...
راوی داستان «وَنسون ...
«كِلِی» و «كان» كه هر ...
داستانهای: «مشهور» ...